-
...thank you so much
یکشنبه 24 مهرماه سال 1384 16:43
واقعا نمی دونم چه جوری باید از پوووویا تشکر کنم ولی واقعا ازت ممنونم پویا جونم اصلا فکرشم نمی کردم یه وقتی دوباره اینجا اینقدر خوشگل بشه که من برای نوشتن توش ذوق داشته باشم .. بازم ازت ممنونم پوووویا واقعا گل کاشتی .. مرسی .. ببینین چقدر پویا اینجا رو خوشگل کرده دلتون بسوووزه !!! اگه افتخار هم بده که اینجا رو با اوون...
-
منو یادتون هست ؟!
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1384 01:02
خیلی وقته نبودم شاید اصلا همتون منو فراموش کرده باشید .. اصلا نمی خواستم دوباره بنویسم شایدم این نوشته آخرم باشه .. اینجا رو خیلی دوست دارم یادگاری از یه دوسته یه دوست که الان دیگه نیست ولی همیشه اینجا باقی می مونه .. به یادگار از اون و من که یه موقعی دو نفره می نوشتیم و الان من تنها شدم .. به یادگاری از اون روزایی که...
-
خداحافظ
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1384 23:28
آمد سلام گفــــت و به چشمم نگاه کرد یعنـی به خاطر هیجــــــــــانش گناه کرد تا آن زمان تمام خیـــــــــــالم سپید بود او آمد و تمام دلم را ســـــــــــــــــیاه کرد تنها دلیل عشـــــــــــق من و او نگاه بود با این فریب قلب مـــــــــرا سر به راه کرد راهی برای رد شدن از این مسیر نیست تقصیر او نبود دلم...
-
من یه کم اومدم ..
جمعه 29 آبانماه سال 1383 19:07
سلام خیلی حالم گرفتست .... کامپیوترم سوخته .. وقت درست کردنشو ندارم .. اصلا موندم چی کار کنم .. id هم ترکید neginoosh هک شد ... از این به بعد با id , n_e_g_i_n_rap_metal chet می کنم .. من به زودی همه چیزو درست می کنم .. ۱. کامپیوترم ٬ ۲.وبلاگم (عشقم) منظورم همون وبلاگمه هااا .. ۳. id نازنینم درستش می کنم شما ها هم...
-
من ۲ دقیقه اومدم .. !!
شنبه 23 خردادماه سال 1383 15:41
سلام ... اقا ایول با نوشته های پویا حال می کنید دیگه البته پویا همینجوری برا کسی نمی نویسه !! جدی می گم .. منم که می بینی دیگه یه جمعیت واسطه شدن تا نوشته واسطه همینجوریه دیگه درست نوشتم !! بعد اینکه خیلی داستان قشنگی بود پویا .. شاید یه روزی بهت گفتن من دیوونم به جای اینکه بگن سرطان دارم !! خب فعلا تا بعد .. دوستون...
-
قانون زندگی...
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1383 20:06
سلام...پویام...همون مزاحم قدیمی...سرم درد میکنه...ولی حسش رو دارم...یه داستان...اگه بد بود ببخشید ولی نخونده نظر ندید...مرسی جمعیت! وای از دست مامانم چقدر به من کار میگه هی اینو بردار اونو بذار... - مرتضی، مرتضی پسرم!!!! - وای خدا مردم دیگه .....بله مامان - بیا پسرم بیا این دبه ی ترشی رو ببر بذار تو ایوون اینجا هواش...
-
چند وقته نیستی...
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1383 15:38
سلام... من پویام...ببخشید که میام اینجا و نوشته های نگین رو خراب میکنم... راستش نگین چند روزه نیست...خیلی دلم گرفته... چند وقته اون دختر شاد نیست که باهام شوخی کنه بعد از ترس اینکه من ناراحت بشم از دلم در بیاره... چند وقته نیست که بیاد و واسم حرف بزنه و بگه و بخنده... چند وقته نیستی... نگین خواسته بود...منم بازم...
-
دوست دارم
دوشنبه 17 فروردینماه سال 1383 20:25
سلام .. دلم برا اینجا تنگ شده بود .. جای همتون خالی بود فعلا حالو حوصله تعریف ندارم بعدا همرو می گم .. من دلیل خاصی برا اپدیت داشتم .. می دونین چی ؟ من خیلی دوست دارم که تو نوشته هام نظر عشقم همیشه باشه .. بعد وقتی اون بهم هیچی نگفته بود منم ناراحت شدم ننوشتم .. بعد بهم گفت که ویروسی شده Explorer باز نمی شه .. یه...
-
جاده بی انتهای عشق
چهارشنبه 12 فروردینماه سال 1383 02:13
سلام .. ما فردا ساعت ۱۱ داریم راه می یوفتیم به طرف شمال .. اه اصلا حسش نیست ... برا همین دارم الان اپدیت می کنم چون می خوام باقیه داستانو ( خوابمو ) بدونید .. جاده بی انتهای عشق (قسمت اخر ) فکر کرد و فکر کرد .. از خدا کمک خواست ولی صدایی نشنید .. و باز هم فکرکرد و انتظار کشید .. انتظار دیدن عشقش را .. انتظار با او...
-
جاده ی بی انتهای عشق
دوشنبه 10 فروردینماه سال 1383 05:03
سلام .. خوبین ... خوشین .. سلامتین !! خوش می گذره .. تو عید حال می کنید ؟؟ من شمال بودم نتونستم اپدیت کنم .. البته جاده چالوس بودم .. رفتیم اسکی (شمشک ) .. خیلی حال داد .. الان یه کم سیاه شدم خب .. امیدوارم این سال براتون با خوشی شروع شده باشه و با خوشی هم تموم شه .. ما دوازدهم دوباره داریم می ریم شمال برای سیزده به...
-
عید همگی مبارک ...
شنبه 1 فروردینماه سال 1383 18:04
یعنی امسال هم تموم شد ؟ یعنی این همه انتظار برای سال جدید تموم شد ؟ یعنی من هنوزم عاشقم ؟ عاشق نگاهی که همیشه حسش می کردم ٬ عاشق اون حرفایی که دلم برای شنیدنش پر می کشید ٬ عاشق یه صدا که هیچ وقت نشنیدم ٬عاشف یه نگاه که هیچ وقت ندیدم ٬ عاشق یه لبخند که هیچ وقت حس نکردم ٬ عاشق یه اغوش گرم که هیچ وقت منو در بر نگرفت...
-
و اما عشق !!
پنجشنبه 28 اسفندماه سال 1382 15:43
سلام .. اقا جای تک تکتون خالی بود .. ایول بود نمی دونی چی کار کردیم کم کم داشتیم جردن و می ذاشتیم رو سرمون !! تقریبا ساعت ۵:۳۰ بود دوستم زنگ زد .. - سلام .. - سلام .. - نگین تو هنوز خونه ای .. - اره ٬ باید کجا باشم .. - یادمه قرار بود ۵ دم خونه ما باشی !! - اِ اِ اِ اِ الان میام .. وای اصلا یادم نبود .. با سرعت نور...
-
ایول ..
سهشنبه 26 اسفندماه سال 1382 15:04
سلام فکر نکنید من اینجارو یادم رفته هااا .. ولی یه جورایی حس نوشتنم پریده .. اقا من می خوام عشقمو بهتون معرفی کنم .. الان نمی گما بعدا می گم ... هیچ راهنمایی هم نمی کنم حدس بزنین .. منتظرما .. باید حتما بگین که حدس می زنید کیه !! بعدشم از کسایی که ناراحت شدن معذرت می خوام .. ولی خدایی اگه دو کلمه حرف حق تا حالا تو این...
-
مرگ از فراز عشق، عشق از فراز قلب، قلب از فراز پوچ !
شنبه 23 اسفندماه سال 1382 15:59
سلام من نگین نیستم ولی شما می دونید کیم من ببخشید اومدم دارم ور می زنم من نه اینجا رو هک کردم نه چیز دیگه ای می خوام دو کلمه حرف بزنم واسه همتون متاسفم هم واسه تو که اومدی گفتی: اگه خودکشی گناه نبود من خیلی وقت پیش این کار رو کرده بودم. هم واسه تو که میگی: برای تو آرزوی مرگ سخت میکنم... چون مرگ از یاد میره....ولی...
-
i dont stop loveing you
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1382 23:40
نمی تونم دوست نداشته باشم .. هر چی سعی می کنم نمی شه .. ولی تا اخرین لحظه سعمو می کنم ... سعی می کنم دوست نداشته باشم چون دیگه دوسم نداری ... یه زمانی خیلی دوسم داشتی چی شد عشقت یادت رفت .. هر چند دیگه هیچی مهم نیست .. هنوزم همه چیزم تویی .. هنوزم هر چی دارم تویی .. قلبمو می شکافم برات .. دلت بخواد دلت نخواد .. عشقمو...
-
میخهایی بر روی دیوار ..
سهشنبه 19 اسفندماه سال 1382 21:12
پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت . پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هر بار که عصبانی می شوی باید یک میخ به دیوار بکوبی .. روز اول پسر بچه ۳۷ میخ به دیوار کوبید . طی چند هفته بعد همان طور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند .. تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر می شد .. او فهمید که کنترل عصبانیتش اسانتر از...
-
شارژ می خواییم !!
یکشنبه 17 اسفندماه سال 1382 17:40
ابری در اتاقم می گرید گلهای چشم شبنمهایی می شکفد در تابوت پنجرهام پیکر مشرق می لولد مغرب جان می کشد می مرد **************************** نزدیک تو م ایم بوی بیابان می شنوم به تو می رسم تنها می شوم کنار تو تنها می شوم از تو تا اوج زندگی من گسترده است از من تا من تو گسترده ای با تو به راه افتادم به جلوه رنج رسیدم...
-
یه کم دوسم داشتی !!
جمعه 15 اسفندماه سال 1382 18:25
خب دیگه داستان ما هم که تموم شد .. دلم براش تنگ شده !!!!! خیلی قبلا که هنوز بلاگ سکای درست نشده بود .. من می خواستم وقتی بلاگ باز شد این مطلب اولین مطلبم باشه ولی یادم رفت !!! الان می نویسمش .. اول این شعر خیلی قشنگ که من واقعا تحت تاثیرش قرار گرفتم .. از وبلاگ دوستم سهیل براتون می زارم که لطف کرد و به من داد .. مرسی...
-
تموم شد !!
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1382 15:09
با عشق ولی بدون عشق (قسمت اخر ) با وجود این همه دردی که کشیده بودن با وجود تمام چیزایی که پیش اومده بود .. اینا دوباره ماله هم شدن انگاری خدا اینارو فقط برای همدیگه خواسته بود .. بعد از اینکه دختر حالش خوب شد اونا با هم به مسافرت رفتن .. یه جا تو خارج از کشور .. رفتن به تایلند .. اونها سالها بود که کنار دریا بودن ولی...
-
با عشق ولی بدون عشق ...
دوشنبه 11 اسفندماه سال 1382 22:15
با عشق ولی بدون عشق ( قسمت هفتم ) سالها در کنار هم با نهایت عشق زندگی می کردند .. هیچ وقت کمتر از گل بهم نگفتن دوستاشون همیشه حسرت زندگی اونها رو می خوردند .. دریا که در هر لحظه باهاشون بود .. روزها و روزها سپری می شد تا اینکه دختر سخت مریض شد .. تنفس براش سخت شده بود .. وقتی پسر اومد خونه و اونو توی این حالت دید با...
-
ببخشیدا!!!
شنبه 9 اسفندماه سال 1382 20:03
با عشق ولی بدون عشق (قسمت ششم ) انگار زندگی دوباره به پسر برگشته بود .. خوشحال تر از همیشه .. دیگه سعی کرد از دختر اون خواسته رو نداشته باشه ... یه دوستی خوب و پاک .. کم کم دختر بی حال شد انگار حس هیشگی شو نداشت .. تو چشماش یه چیزی برق می زد ولی غرورش نمی ذاشت به زبون بیاره .. پسر هم به خودش اجازه نمی داد از اون بپرسه...
-
بابا مرام !!!
پنجشنبه 7 اسفندماه سال 1382 23:22
سلام ... مرسی پویا از توضیحاتت ... خیلی ممنون .. نمی دونم چی باید گفت !! .. خوشم میاد حسابی حالش گرفته شد .. ارام من تو رو هنوز نبخشیدم ... هنوزم حسابی از دستت عصبانیم .. اینم معذرت خواهی ارامه ... سلام .. پویا جون و نگین عزیزم .. واقعا معذرت می خوام بابا شما یه جوری ( ...) که ادم بمیره هم نمی تونه ( .... ) کنه!! من...
-
تعطیلات آخر هفته همراه با دیوانه ای آویزان به زبجیر !
سهشنبه 5 اسفندماه سال 1382 17:55
سلام من پویا هستم...شاید با وبلاگم آشنایی داشته باشید...من نمی خواستم داستانای قشنگ نگین رو خراب کنم ولی ابلیس عجلم نداد! راستش دیروز ساعت ۶ از طرف دوستم سپهر یه تلفن به من شد مهم! (زرشک!) سپهر گفت پویا اون چه نظری بود گذاشتی که نگین زیرش بد حالتو گرفته! ما رو میگی گفتیم که بابا آخه نظر من ارزش پاسخ دادن نداشت! آخه...
-
با عشق ولی بدون عشق ..
یکشنبه 3 اسفندماه سال 1382 16:54
عزیزان من نمی دونم شماها این داستانو کجا خوندید هم کیان هم سرمه جون هر جا خوندید لطفا ادرس بدید چون من این داستانو از خودم نوشتم اگر هم اذیت شدید دیگه ادامه نمی دم .. با عشق ولی بدون عشق ( قسمت سوم) دریا گفت: ادامه بده ! و پسر دوباره شروع کرد .. اون بلند شد .. و رفت حتی از من خداحافظی هم نکرد با چشمانی پر از اشک منو...
-
با عشق ولی بدون عشق ...
جمعه 1 اسفندماه سال 1382 21:09
با عشق ولی بدون عشق ( قسمت دوم ) دریا به پسر گفت : می خوام جریانه اشنایی تونو کامل بدونم پسر گفت : چرا از خودش نمی پرسی ؟ و دریا با خشم تمام پاسخ داد : بگوووو پسر شروع کرد به تعریف :نیمه شب بود .. که ارام در کنار تو (دریا) قدم میزدم . چشمم به دختری که در روبه روی تو مشغول حرف زدن بود افتاد خیلی برام جالب بود دختری به...
-
با عشق ولی بدون عشق ...
چهارشنبه 29 بهمنماه سال 1382 15:55
می خوام یه داستانی و شروع کنم ... که ۸ قسمت داره ... خیالیه ... امیدوارم دوست داشته باشین ... زیادم ناراحت نشین !!! با عشق ولی بدون عشق ( قسمت اول ) دختری با موهایی کوتاه .. چشمانی سبز و قدی نسبتا بلند .. یه روز تابستانی با صدای امواج دریا .. بلند میشه و به طرف ساحل میره .. قدم می زنه و با خودش فکر می کنه .. اهنگ می...
-
be my valentine...
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1382 15:57
دو روز دیر شد ولی خوب بلاخره منم از ولنتاین می نویسم ... روز عشق روزی که صدها هزار نفر به هم می گن be my valentine روزی که اتیش عشق صدها هزار نفر گر می گیره ... یه روز فراموش نشدنی یه روز ٬ یه عشق ٬ یه شخص ٬ برای عشق ، برای عمر ٬ برای همه چی ... همه و همه دور هم جمع می شن و ولنتاین یا عشق رو تشکیل می دن .. چقدر زیباست...
-
جریان...
شنبه 25 بهمنماه سال 1382 20:11
پنج شنبه راه افتادیم رفتیم شمال بابام یه کاری داشت ما هم باهاش رفتیم .. رفتنی خیلی خوب بود ولی تو برگشت ... من با پسر خالم بودم مامانم با بابام ... جاده هم بد نبود از چالوس اومدیم ... نه شلوغ بود نه خلوت تقریبا ساعت ۱۲ شب بود ... بعضی ها بخاطر اینکه فردا شلوغ بود امشب بر می گشتن ... سر یه پیچ که پسر خالم داشت سبقت می...
-
تصادف...
جمعه 24 بهمنماه سال 1382 18:50
سلام واقعا معذرت می خوام که نبودم یعنی یه روز دیر اپدیت کردم از همه اونایی که نظر دادن ممنون و در اولین فرصت بهشون سر می زنم ... من نمی تونم طولانی اپدیت کنم .. دستم شیکسته ... امیدوارم زود تر به تمام کسایی که بهم نظر دادن سر بزنم ... بدا هم می گم کامل چی شده فعلا بابای
-
still in love
سهشنبه 21 بهمنماه سال 1382 15:27
وقتی بهم میگی دوسم داری ... تمام دنیا ماله منه ... نمی دونم چرا .. ولی خیلی حرفه قشنگیه ... when you tell me that you love me شاید این یه عشق سادست یه عشق پاک ... یه عشق بچه گونه ... ولی لذت بخشه ... وقتی می گی دوسم داری بهت می گم ... منم همینطور ولی اگه روزی بهم بگی ازت متنفرم ... بهت می گم : یادت میاد روزی و که بهم...