با عشق ولی بدون عشق ...

با عشق ولی بدون عشق ( قسمت دوم )
                                                        
دریا به پسر گفت : می خوام جریانه اشنایی تونو کامل بدونم پسر گفت : چرا از خودش نمی پرسی ؟ و دریا با خشم تمام پاسخ داد : بگوووو
پسر شروع کرد به تعریف :نیمه شب بود .. که ارام در کنار تو (دریا) قدم میزدم . چشمم به دختری که در روبه روی تو مشغول حرف زدن بود افتاد خیلی برام جالب بود دختری به این زیبایی با دریا حرف بزند!! خیلی می ترسیدم که شاید وقتی به او نزدیک می شوم پرخاش کند ولی با این حال به نزدیک او امدم نزدیک و نزدیک تر ... با جرئت تمام در کنارش نشستم نگاهی به من انداخت و به حرفهایش ادامه داد از او پرسیدم : با کی حرف میزنی ؟ گفت : مزاحم نشو .. دوباره پرسیدم :‌ خواهش می کنم می خواهم بدانم ؟‌ گفت : با کسی که یک دنیا عشق و عاطفه ام را درونش می ببینم با کسی که سالهاست مرا تحمل می کند .. من به خودم اجازه ندادم دیگر حرفی بزنم .. ساعتها گذشت احساس کردم دختر گریه می کند .. از او پرسیدم :‌برای چی ...؟ گفت : برای ساعتها و دقایی که تو داری برای من تلف می کنی .. برای عشقی که به جز این دریا به هیچ کس نداشتم برای عمری که دقایقی بی احساس تلف شده و حالا به این زندگی ام خاتمه میابم .. داد زدم : نه نه نه ! نگاهی دوباره به من انداخت نگاهی که سراسر عشق بود .. دلم لرزید .. چاقویی که در دست داشت گرفتم و روی ماسه ها قلبی کشیدم .. چاقو را از من گرفت و تیری در این قلب کشید .. چشمانش بغضی داشت قلب را پاک کردم و قلب دیگری کشیدم و قلبی دیگر در کنارش .. منظورم را فهمید چاقو را گرفت و این دو را بهم وصل کرد .. هر دو شروع کردیم به گریه کردن ...
(ادامه دارد)
نظرات 9 + ارسال نظر
سرمه جمعه 1 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:33 ب.ظ http://avayeatash.blogsky.com

باز هم که اینا گریه کردن:( راستی فونت کامنتت لود نشد توی نظرات من نتونستم بخونمش:((

پویا جمعه 1 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:33 ب.ظ http://rakhsh.tk

سلام...نمیدونم چمه...چته...چشه...
وقتی اینارو میخونم نا خود آگاه باد اون شعر قدیمی می افتم:
دریا با من حرف بزن
نذار منو موجا به ساحل بدن
دریا دلم گرفته
دریا دلم گرفته
منو از این گرفتگی رها کن
رها کن
رهاااااااااااااااااااااااااااااااا...

کیان جمعه 1 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:42 ب.ظ http://boy4girl.blogsky.com

ایول خیلی باحلال بود
خودت انارو نوشتی ؟
ایول بابا
اونا که از خیلی وقت پیش پاشون لبه گوره
فاک
رای بدن به من چه
من که نمیدم ( میتونم رای بدما )
به کوری چشم آمریکا رای نمیدم
هنوز عاشقیا

یه دوست شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:13 ق.ظ http://www.myqueen.co.sr

سلام نگین عزیزم .قشنگ بود و لطیف منو با خودش به همون ساحل دریا برد........

[ بدون نام ] شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:39 ق.ظ

تا اینجاش که عالی بود.........

سهیل شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:31 ق.ظ http://loveyou.blogsky.com

بعضی وقت ها در ظاهر عشق وجود داره ولی در باطن هیچ عشقی نیست .... موفق باشی سهیل

صبا شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:24 ب.ظ http://sookot.blogsky.com

وای نگین خیلی زیبا بود تمام صحنه هاش جلوی چشمای ادم می اد
موفق باشی

طناز شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:11 ب.ظ http://nazkhanum.blogsky.com

قشنگه همین جوری ادامه بده
برفا هم قشنگن

محسن یکشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:32 ب.ظ http://ostadrabi.blosky.com

ممنون که سر زدین راستی رای دادی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد