-
can you help me ?
یکشنبه 19 بهمنماه سال 1382 19:41
گاهی می خوام جیع بکشم ... اره می خوام بگم تنهام می خوام بگم ... همه چیو نگه دار و فقط بیا تا با هم باشیم ... نگه دار ... بیا با هم باشیم حرفایی اشنا ... دوست داشتنی ... می خوام دستای گرمتو تو دستای سردم بگیرم و فریاد بزنم ... دوست دارم ... هر کسی فکر می کنه دوست دارم فقط یه حرفه خود من همین فکرو می کنم ... ولی به قول...
-
he does leave me ...
جمعه 17 بهمنماه سال 1382 15:48
اون می خواست منو ترک کنه بره و من تنها بمونم ... من و اون توی اتیش عشق نابود می شدیم ... بهش قول دادم یه بار دیگه نوشته هام جون بگیره ... می گیره ... ای کاش من و تو می توانستیم ما باشیم ... یکبار دیگه ما شدیم .. ای کاش کمتر می شنیدم این حرفهای تلخ و دلسرد کننده را که تو دیگر نیستی ... من هستم پس تو هم بیا و باش بیا...
-
یه نگاه ...
چهارشنبه 15 بهمنماه سال 1382 17:00
یه نگاه ... یه عشق ... سادگی ... غرور... همش تموم شد خیلی راحت ببین دنیا چه بی رحم شده ... به همین زودی دوست داشتنا ... گریه ها ... عاشقیها ... زندگی ... سادگی ... غرور ... تموم شد ... چرا ... چرا اینجوری شد ... نمی دونم شاید من باید خودمو درست می کردم ... شاید من مقصر بودم ... شاید اون !!! یه عشق الکی یه دوست داشتن...
-
با یاد تو ...
دوشنبه 13 بهمنماه سال 1382 02:42
اصلا حس پریدن به کسیو ندارم یعنی یه جورایی تر جیح می دم با کسی حرف نزنم تا باهاش دعوام شه ... نمی دونم دوباره چمه خول شدم ... احساس می کنم می خوام با همه دعوا کنم ... برا همین تصمیم گرفتم online نشم که با کسی دعوام نشه و از دستم ناراحت بشن ... از پویا براینکه منتظر مونده بود معذرت می خوام ... من اصلا حالم خوب نیست ......
-
گریه!!!
جمعه 10 بهمنماه سال 1382 20:28
بلاخره مکان اصرار ما درست شد ... نمی دونم بعد چند وقت چه جوری باید شروع کنم از کجا بگم ... چی بگم ... ولی خوب تو این مدت نمی تونستم همین جوری بشینمو همرو تو دلم نگه دارم برا همین رفتم تو پرشین بلاگ ... امیدوارم دوستای اونجا مارو فراموش نکنن بیان پیشمون ... خوب من با یه داستان شروع می کنم ... اینو من تو وبلاگ پرشین...
-
بلاگ سکای درست شد ...
جمعه 10 بهمنماه سال 1382 10:42
سلام واقعا خوشحالم نمی دونم چه جوری حرف بزنم ولی فقط می دونم خیلی خیلی خوشحالم ... منتظر همه شما هستم ... دوستون دارم فعلا بای
-
ما عمریه تشنه ایم ...
پنجشنبه 11 دیماه سال 1382 17:53
میون این همه کوچه که به هم پیوسته کوچه قدیمی ما کوچه بن بسته دیوار کاهگلی باغ بزرگ که پر از شعرای یادگاریه مونده بین ما و اون رود بزرگ که همیشه مثل بودن جاریه توی این کوچه به دنیا اومدیم تو این کوچه داریم پا می گیریم یه روزم مثل پدر بزرگ باید تو همین کوچه بن بست بمیریم اما ما عاشق رودیم مگه نه ؟ نمی تونیم پشت دیوار...
-
بارون چشمات..
چهارشنبه 10 دیماه سال 1382 17:29
حق حق گریه به ادم عمون هیچ کاری و نمیده نمی زاره راحت فکر کنی نمی زاره راحت بگی راحت حرف بزنی ... یه کسی که دیگه تنهای تنها شده کسی که فکراش ولش نمی کنه کسی که شاید تو یه هفته فقط ۲ روز بخوابه ... فکر ولش نمی کنه نمی تونه کاری انجام بده ... میره تا یه کم هوا بخوره همین جور که میره و برف ها هم پشت سر هم رو سرش می ریزه...
-
من به این جمله نمی اندیشم ...
دوشنبه 8 دیماه سال 1382 21:37
من مناجات درختان را هنگام سحر عطر گل یخ را با باد نفس باک شقایق را در سینه ی موج صحبت چلچله ها را با ماه نبض پاینده ی هستی را در گندم زار گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل همه را می شنوم می بینم من به این جمله نمی اندیشم بتو می اندیشم ای سرا پا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم همه وقت همه جا من به هر حال که باشم به...
-
مهتاب
جمعه 5 دیماه سال 1382 01:10
می تراود مهتاب می درخشد شب تاب نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک خم این خفته چند خواب در چشم ترم می شکند نازک ارای تن ساق گلی که به ان کشتم وجان دادمش اب ای دریجا به برم می شکند می تراود مهتاب می درخشد شب تاب نگران با من استاد سحر کز مبارک دو صبح اورم این قوم بان باخته را بلکه خبر در جگر خاری لیک به تخم می شکند می...
-
چند کلمه حرف دل...
دوشنبه 1 دیماه سال 1382 14:05
دلم حوس یه اپدیت درست و حسابی کرده ..... می خوام بگم که چقد دلم تنگه واسه تمام چیزایی که داشتم و حالا از دست دادم بگم چقد تنهام بگم که اون عشق بد جوری تنهام گذاشته ....درست تو موقعی که لازمش دارم درست تو وقتی که می خوام باهاش حرف بزنم .......می خوام بهش بگم که چمه بگم کیم برای کیم ...... می دونم تمام حرفام تکراریه...
-
عشق...
جمعه 28 آذرماه سال 1382 16:21
دوباره من دوباره تو دوباره عشق دوباره ما دو هم نفس دو هم زبون دو هم سفر دو هم صدا دلم گرفت ای هم نفس پرم شکست تو این قفس تو این غبار تو این سکوت چه بی صدا نفس نفس از این نا مهربونی ها دارم از غصه می میرم رفیق روز تنهاییم یه روز دستات و می گیرم تو این شب گریه می تونی پناه حق حقم باشی تو ای همراز و هم خونه چی میشه عاشقم...
-
دنیا...
چهارشنبه 26 آذرماه سال 1382 15:25
دوباره خبر من ادیمو پس گرفتم اگه دوباره حک نشم ......فعلا دنیا تا کی وجود داره ؟ تا جایی که ادم ازش خسته بشه دنیا تا وجود ادمای عاشق هست ....می فهمی ؟ تا اخر عشق!!! هیچ وقت قلبی به این صافی نداشتم دلم می خواست همیشه این دل همین جوری صاف می موند ولی نمی شه . مثل یه شمع دارم تو اتیش می سوزم دارم می سوزم تو اتیش عشق دارم...
-
خدافظی..
دوشنبه 24 آذرماه سال 1382 21:30
از همه چی خستم نمی دونم دیگه چی بگم حوصلهی چرتو پرتای خودمو ندارم دیگه حوصلم از خودم سر رفته دیگه چه برسه به شماها می دونم ، احساس می کنید من کیم به خدا هیچکی هیچکی نیستم یه دیوونه اینو فرض کنید !!! حس نوشتن ندارم با اینکه از شماها اول معذرت خواستم بعد حرفمو زدم ولی باز ناراحت شدید به خوا قصد بدی نداشتم اینو جدی می گم...
-
تنهام می فهمی ..؟؟؟
شنبه 22 آذرماه سال 1382 21:15
نمی دونم اینجا چه خبره همه از همه بدشون میاد ... هیچ وقت دلم نمی خواست از کسی بدم بیاد ولی حالا می بینم همه از من بدشون میاد من براشون یه بازیم یه کسی که برای اینکه حوصلشون سر نره باهام حرف میزنن !!! فقط همین همیشه همین بودم و همیشه همین خواهم موند اونوقت وقتی به هر کدوم از اونا که حس می کنن یا ادعا دارن دوست دارن و...
-
باد سرد..
پنجشنبه 20 آذرماه سال 1382 22:24
وقتی باد سرد تو هوای گرم افتاب که از افق می وزه به صورتت می خوره چه حالتی پیدا می کنی؟ حتما می گی حالم بد میشه یا هوا شرجیه ولی نه ! نه این هوا تلخی روزهای زندگی رو به یادت میاره تلخی رنگ افتاب از افق تیره تا مه رنگی .... نمی دونم چه جوری یا دیگه به کی پناه ببرم ولی خستم از نداشتن قلبی برای خودم از نداشتن ازادی از...
-
i am god...
سهشنبه 18 آذرماه سال 1382 21:41
هیچکی نمی تونه درکم کنه اگه خیلی هاتون وقتی می نویسید ۱، ۲ ، ۳ قطره اشک روی کیبردتون می ریزه ..... در هر دفعه نوشتن هزاران اشک روی قلب روی کیبرد روی دل روی چشمام میشینه .......نمیشه کاریش کرد رسم روزگاره هیچ کاریش نمی شه کرد هیچی ... دلم می خواد برم جایی که هیچکی نیست ......تا می تونم گریه کنم تا می تونم جیغ بزنم...
-
تنها امیدم ...
جمعه 14 آذرماه سال 1382 21:38
دیگه از همه چی نا امیدم فقط یه چیز یه شخص یه عشق یه دنیا بهم امید میده فقط یه حرف تنها کسی که با شنیدن حرفاش تمام دنیارو می گیرم احساس می کنم دوسش دارم بهش احتیاج دارم یا هر چیز دیگه .... هنوز خیلی چراها تو مغزمه ؟ ؟ ؟ ؟ اخه جالب اینجاست جواب هیچ کدومو هر چی فکر می کنم نمی فهمم ! ! ! ! چرا دوستم ترکم کرد من که دوسش...
-
my god
سهشنبه 11 آذرماه سال 1382 21:44
نمی دونم طعم سلام چیه چون هیچ وقت نشد سلام کنم همیشه در حال خدافظی با زندگی خدافظی با عشق خدافظی با دوست خدافظی با همه چی بودم نمی دونم چرا ولی هیچ وقت طهم سلامو نچشیدم .... با دوستمم خدافظی کردم حالا دیگه هیچ جونی برام نمونده تنهام گذاشت رفت درست موقعی که دلم می خواست پیشم باشه دلم می خواست باهاش حرف بزنم دلم می...
-
ارامش...
یکشنبه 9 آذرماه سال 1382 20:00
دیگه نمی دونم چی بگم از خودم نا امیدم هر بلایی نمی خواستم سرم بیاد اومد برای چی دلیلشم نمی دونم !!!!! از اون طرف یه عشق که سر تا سر مغزم اونه از طرف دیگه دوستم دارم دیوونه می شم اخه مثلا اون عاقل بود همیشه به من می گفت (( اگه از همه چی هم نا امیدی ما همدیگرو داریم )) حالا اون تنهام گذاشت چاقو رو زده تو قلبش و ۱ هفتست...
-
i can see you
جمعه 7 آذرماه سال 1382 13:32
نمی دونم چی کار کنم دیگه خودمم نمی شناسم اخه من باید چی کار کنم دارم دیوونه می شم هر چی که انتظارشو نداشتم شد تمام حرفایی که تحمل شنیدنشو نداشتم شنیدم تمام اون حرفایی که از شنیدنش می ترسیدم .... به من گفت دروغگو بهم گفت تو عشقت واقعی نیست بهم گفت تو برای سرگرمی این کارو می کنی بهم گفت من برات یه بازیچم بهم گفت من برا...
-
ممنون...
پنجشنبه 6 آذرماه سال 1382 23:25
سلام واقعا ممنونم من عاشق این قالبم به نظر خودم خیلی خوشگل شده از صمیم قلب از سازنده این قالب متشکرم امیدوارم بتونم جبران کنم من دوباره شروع به نوشتن می کنم البته با کمک تک تک شماها منتظر نظرات زیبای شما هم هستم ..... بار دیگه از سازنده این قالب کمال تشکر و دارم واقعا ازش ممنونم دقیقا همونه که می خواستم ممنون همتونو...
-
باشگاه منتظرم ...
دوشنبه 3 آذرماه سال 1382 16:38
نمی دونم چمه همه بهم می گن دیوونه شدی از تو بعید بود اینجوری بگی واقعا هم بعید بود !!! قرار شده دیگه از مرگ حرف نزنم و اینکارو هم می کنم ازش حرف نمی زنم .... دلم می خواد درباره عشقم حرف بزنم ولی حیف که نمی تونم احساسمو بازگو کنم نمی دونم چرا ولی انگار حرفای دلمو نمی تونم بگم یا بنویسم ..... امروز بد جوری قاطی بودم همه...
-
معنی عشق ....
شنبه 1 آذرماه سال 1382 19:59
دیگه چی کار میشه کرد وقتی از همه چی نا امیدی وقتی دیگه زندگی برات تمومه وقتی از همه چی خسته ای چیکار می کنی ؟ دیگه چی کار کنم به هر دری زدم تا تصمیم ام عوض بشه شب و روز با خودم کلنجار رفتم ولی دیگه راهی نمونده ... سعی کردم بهش فکر نکنم ولی همه جا فقط یه چیز جلوم سبز میشه یه اسمو می تونم بگم فقط راجع به یه چیز فکر می...
-
از همه معذرت می خوام....
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1382 17:17
من معذرت می خوام که نبودم نشد اپدیت کنم ...... حالا دوباره می خوام بنویسم و شما می خواین این چرتو پرتارو دوباره بخونین می دونم حال همه از این وبلاگ به هم خورده اول می خواستم اصلا دیگه اپدیت نکنم ولی نشد اصلا اعصابم به هم ریخته بود می دونم که هیچکس منتظر اپدیت من نبود ولی من منتظر تک تک شما ها بودم و مخصوصا چشم به راه...
-
عشق یا عذاب؟
دوشنبه 26 آبانماه سال 1382 13:27
آخه این چه دردی که من باید بکشم به خدا اگر هر روز ادمو شکنجه بدهند از این عذاب بهتره من نمی فهمم چرا اینجوری میشه بهش می گم (دوست دارم) میگه (چه فاییده ای داره ) بهش می گم( تنها هدفم رسیدن به عشق تو ) می گه ( هدفهای بی ارزشو بذار کنار اگه به هدفت رسیدی انوقت چی دیگه هدفی نداری می مونی بی هدف ) دلم می خواد جیغ بکشم می...
-
رنگ....
یکشنبه 25 آبانماه سال 1382 15:42
به من بگین چه رنگیه رنگ دلهای عاشق ؟ رنگ هوای عاشقا رنگ بهار معشوق ؟ به من بگین چه طعمیه طعم عشق یه عاشق ؟ طعم بوسه ای به معشوق طعم اهدا عشق به عاشق ؟ وقتی دلم میگیره به اون فکر می کنم به تمام حرفاش به تمام کاراش به گفته های نیمه تمومش به حرفایی که با طعم و رنگ تنفر میزنه ....... نمی خوام بهش فکرکنم ولی حتی یه لحظه...
-
معنی عشق..
جمعه 23 آبانماه سال 1382 21:45
دلم می خواست به یکی معنی عشقو نشون بدم کسی که هیچوقت پیداش نکردم ولی حالا پیدا شده بعد از ۱سال انتظار چیزی که همیشه ازش بدم مییومد یعنی انتظار ولی بالاخره تموم شد انتظار خاتمه یافت حالا ترس شروع شده ... ترس از این که می تونم از اینکه موفق می شم از اینکه اون چه احساسی راجع به من داره نکنه از من بدش بیاد نکنه منو بازی...
-
دریا...
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1382 20:43
هرجا چشم می رود اب است از افق تا افق همه دریا ست آب آیینه ای است پهناور صورت آسمان در آن پیداست خنده ی گرم و روشن خورشید بر تن سرد دریا می ریزد موج ازپشت موج می آید موج در پیش موج می خیزد می کشد آب دامنش را نرم بر تن پاک ماسه های کبود . می برد لذت از نوازش آب ساحل بی خیال خواب آلود دست دریا به گردن خشکی سینه ریز صدف...
-
دنیام برگشت....
سهشنبه 20 آبانماه سال 1382 19:28
نمی دونم چرا ولی انگار خستم انگار روحم خستست دنیام دوباره بر گشته روحم زندگیم ولی خستم خیلی دلم می خواد بخوابم یعنی روحم بخوابه ولی درسو مدرسه نمی زاره ...... تا حالا با تمام سختی ها سوختمو ساختم با اون فکری که داشت منو عذاب می داد با اون دردی که تو وجودم بود تمامشون مثل یه توپ دور سرم می گشت ولی باهاشون کنار اومدم...