یعنی چی....

یعنی چی ...
نمی دونم یعنی چی نمی دونم مرگ یعنی چی نمی دونم زندگی چیه نمی دونم کیم چرا می خوام بمیرم
چرا اصلا زندگی می کنم هزار تا چرای دیگه جوابای هیچ کدومو نمی دونم نمی دونم....

زندگی چیست؟
زندگی یعنی مرگ یعنی یه طلوع برای یه غروب یعنی یه عشق/ یه عاشق/ یه معشوق
با هدف راه رفتن حرف زدن قدم های اروم قدم های تیز یعنی یه قلب پر از نیاز یعنی یه دل پر از پرواز یعنی در راه هدف پر زدن یعنی با هدف حرف زدن یعنی عشقی برای تیری که مثل  نیزه به قلب می خوره برای نابودی برای شکست برای دوباره بودن برای از نو سرودن ...

مرگ چیست؟
مرگ غروبی برای طلوع است یه غروب که با نا امیدی و یه طلوع که با امید شروع میشه چرا تموم میشه چون مرگه چون مثل یه اتیش تو قلب میره به اعماقش پر میزنه و همرو فاش میکنه هر چی داریی و نداری هر چی هستی و نیستی هر راز هر نوازی که تو قلبت هست هر چیزی که راجعبش فکر می کنی...

امید چیست؟
امید یعنی عشق هر چیزی که به اون عشق می ورزی برای رسیدن بهش تلاش می کنی هدفته عمرته دنیاته همه حرفای دلت که بهت امیدواری میده امیده همش ....

نا امیدی چیست؟
نا امیدی بر گشت از امیده یعنی اتش گرفتن روح یعنی از بین رفتن قلب یعنی فاش کردن اون عشق یعنی غروبی که تمومی نداره حتی سایش از مرگم سنگین تره سنگین سنگین ........


و بلاخره عشق؟
عشق چیه؟ هیچ کس نمی دونه حتی کسی که باهاش سرو کار داره هم نمی فهمه چیه فقط سعی می کنه داشته باشه تا بتونه زندگی کنه....
ولی معنی عشق فقط یعنی مرگ مرگ مرگ......

فقط به خاطر....

         فقط به خاطر تو من با یه اشاره درد این دلارو میدم به نور تازه 
 
     فقط از تو زندم تا وقتی از همیشه فقط به خاطر تو درد دل وا میشه 

      نمی دونم این دلو چه جوری رازی کنم که بدون قصه بمونه از تو تازه

  وقتی این عشق خسته توی قلبم تو بسته دیگه جایی ندارم برای دردو قصه

    نمی دونم چرا و نمی دونم چه جوری ولی می خوام بمونم تا ابد ان جوری                  

 وقتی با صدای نازت خوابم تموم نمی شه از خوشحالی جون تازه توی روحم گم میشه  



دلم می خواست ازاد بودم مثل بال پرنده مثل ۲ تا ابر سیاه تو اسمون پر می زدم تا وقتی که برم بیرون برم جایی که هیچ کس نباشه من تنها با یه عالم عشق با یه عالمه دنیا با یه عالمه اشک اونجا زیر سایه نور توی تنهایی غروب با یه دل که هیچی توش نیست از بین می رفتم 

می رفتم جایی که شبا نورش به قلبا بتابه می رفتم جایی که گرمی دستا منو تو خودش جمع کنه می رفتم جایی که جز خدا هیچکی حرفامو نمی شنید می رفتم اونجا که تمام اشکا خش شده بود دیگه اشکی نبود دیگه کسی برای اشک ریختن نبود ....

انوقت می یومدم با یه عالمه حرف با دلی که از اینه روشن تره تمام تیرگیش رفته تمام حرفاش، تمام گریه هاش ، تمام غصه هاش ، تمام قلبش ، دیگه هیچی برای گرفتن و دادن نداره ، دیگه حرفی برای گفتن نداره ......

اونجا که اسمونش ابیه ، اونجا که شباش مهتابیه ، اونجا که عشقش خالی از درد ، عشق پاک ، عشقی الماسی ، عشق سفید ،عشق دنیا برای خودش برای دلش برای قلبش برای تک تک روزاش که به یادش گریه می کرد دیگه وقتشه می خوام راحت کنم می خوام همه چیو تموم کنم همه چیو برای همیشه دیگه صبر ندارم می خوام برم می خوام برم اونجا پیش یه عالمه قلب دیگه که به رنگ قرمز کشته شده منم می خوام یکی از اون کشته شده ها باشم به دست خودم با خودم و بلا خره   ........................مرگ...........................
 یعنی اخر خط اخر همه چیز خداحافظ زندگی خداحافظ قلب خداحافظ عشق خداحافظ دل خداحافظ ، خداحافظ، خداحافظ......                                 

نمی دونم......

من نمیدونم کیم چون خودمو گم کردم چون دیگه خودم نیستم چون گم شدم از همه بدم مییاد
نمیدونم چمه دیوونه شدم نمیدونم چرا نمیدونم تو این دنیا به کی اعتماد کنم

سرم داره از درد میترکه دلم می خواد جیغ بکشم ولی نمیشه...

من از این حرف متنفرم ولی نمیدونم که چرا انقد تو خودمم ؟
من از حرف(نمیدونم) بدم میاد ولی خودم هیچی نمیدونم اصلا چرا اینجوری شدم  از همه کس از همه چیز بدم میاد ....

اخه چرا من باید زندگی کنم این همه ادم در روز می میرن  منم یکیشون چرا این همه ادم که می خوان زندگی کنن می خوان باشن عشق دارن دنیا دارن راز دارن می میرن ولی من اید راست راست راه برم اصلا چرا باید زندگی کنم مگه من گفتم می خوام زنده باشم که حالا نمیمیرم

همیشه وقتی بچه بودم دلم می خواست بزرگ بشم با دوستام برم بیرون دوستام حرفامو بفهمن باهام حرف بزنن با هم دردو دل کنیم اما حالا نمی خوام زندگی کنم ......

البته اینو هم بگم که من دوستای خیلی خیلی خیلی خوبی دارم و واقعا از  دوسشون دارم واقعا به دردم می خورن دلم می خواد همیشه پیش هم بمونیم  همیشه با هم باشیم ....

یکی از دوستای خیلی خوب من که من واقعا دوسش دارم و دلم می خواد همیشه با هم بمونیم (یاسمین) هست اون واقعا یه دوست واقعی از اعماق قلبم دوسش دارم دلم می خواد همیشه با هم باشیم ما همدیگرو میفهمیم با هم دردو دل می کنیم با غصه های ام غصه می خوریم با خوشحالی ها خوشحال میشیم .......

اون همیشه به من میگه که به هیچی فکر نکن ولی من نمی تونم اینو بفهمم که هیچ کس بدون عیب نیست و من نباید به هیچکی فکر کنم