من نمیدونم کیم چون خودمو گم کردم چون دیگه خودم نیستم چون گم شدم از همه بدم مییاد
نمیدونم چمه دیوونه شدم نمیدونم چرا نمیدونم تو این دنیا به کی اعتماد کنم
سرم داره از درد میترکه دلم می خواد جیغ بکشم ولی نمیشه...
من از این حرف متنفرم ولی نمیدونم که چرا انقد تو خودمم ؟
من از حرف(نمیدونم) بدم میاد ولی خودم هیچی نمیدونم اصلا چرا اینجوری شدم از همه کس از همه چیز بدم میاد ....
اخه چرا من باید زندگی کنم این همه ادم در روز می میرن منم یکیشون چرا این همه ادم که می خوان زندگی کنن می خوان باشن عشق دارن دنیا دارن راز دارن می میرن ولی من اید راست راست راه برم اصلا چرا باید زندگی کنم مگه من گفتم می خوام زنده باشم که حالا نمیمیرم
همیشه وقتی بچه بودم دلم می خواست بزرگ بشم با دوستام برم بیرون دوستام حرفامو بفهمن باهام حرف بزنن با هم دردو دل کنیم اما حالا نمی خوام زندگی کنم ......
البته اینو هم بگم که من دوستای خیلی خیلی خیلی خوبی دارم و واقعا از دوسشون دارم واقعا به دردم می خورن دلم می خواد همیشه پیش هم بمونیم همیشه با هم باشیم ....
یکی از دوستای خیلی خوب من که من واقعا دوسش دارم و دلم می خواد همیشه با هم بمونیم (یاسمین) هست اون واقعا یه دوست واقعی از اعماق قلبم دوسش دارم دلم می خواد همیشه با هم باشیم ما همدیگرو میفهمیم با هم دردو دل می کنیم با غصه های ام غصه می خوریم با خوشحالی ها خوشحال میشیم .......
اون همیشه به من میگه که به هیچی فکر نکن ولی من نمی تونم اینو بفهمم که هیچ کس بدون عیب نیست و من نباید به هیچکی فکر کنم