با یاد تو ...

اصلا حس پریدن به کسیو ندارم یعنی یه جورایی تر جیح می دم با کسی حرف نزنم تا باهاش دعوام شه ... نمی دونم دوباره چمه خول شدم ... احساس می کنم می خوام با همه دعوا کنم ... برا همین تصمیم گرفتم online نشم که با کسی دعوام نشه و از دستم ناراحت بشن ... از پویا  براینکه منتظر مونده بود معذرت می خوام ... من اصلا حالم خوب نیست ... اگه هم کسی از دستم ناراحته بزاره به حسابه اینکه من در ۲۴ ساعت گذشته ۱ دقیقه هم نخوابیدم الانم از روی بی خوابی اپدیت می کنم ... تقریبا ساعت ۳ شبه ... 

شاید دوباره اتیش عشق زیاد شده , یا اینکه قاطی کردم , یا هر دلیل دیگه ... مشکل من اینه که برای مسائل حل شدنی و کوچیک ناراحت می شم ... بعدشم نمی فهمم با خودم چی کار می کنم !!!
( خوردن قورص , نخوابیدن , گریه کردن , دعوا کردن , هیچ کدوم دست خودم نیست ... ) بیچاره اونایی که من باهاشون دعوام می شه ... خودمم دلم براشون می سوزه ...

جرات حرف زدنو انگار ازم گرفتن ... نمی تونم بگم تا خالی شم ... دلیلشو نمی دونم ... فقط می دونم نباید بگم ... بازم بدون دلیل ...

من مطمئنم کسی دوسم نداره .... حتم دارم ... بدون هیچ شکی ... برا کسی مهم نیستم ... اهمیت به من مثل اهمیت به یه عوضی برای اروم کردن اون عوضی ولی هم من و هم خودش خوب می دونه هیچ گونه اهمیتی براش ندارم ... خیلی ها می گن تو از کجا می دونی تو که نمی تونی دل دیگرانو بخونی ... اره نمی تونم ولی باور کنید با یه حرف از خودتون یا دیگران میشه خیلی سریع اینو تشخیص داد ...

اروم اروم روی زمین قدم میزنه تا شاید بتونه رد پایی از عشق پیدا کنه ... اروم اروم حرف میزنه تا بتونه شاید صدای عشقو بشنوه ... اروم اروم گریه می کنه تا شاید عشقش باهاش همراه بشه ... اروم اروم میمیره که شاید عشقش بیادو انتظار به پایان برسه ...

یواش میرم ... منو جا نزاری ... با عشق می رم ... لهم نکنی ... همراهت می شم ... اذیت نشی ... حرف میزم ... خسته نشی ... از عشق می گم ... رهام کنی ... این کارو می کنی می دونم اگه از عشق بگم رهام می کنی ... میری و تا عمر دارم تنها می مونم ... جاتو هیچ کی پر نمی کنه تا ابد اون قسمت از قلب به نام تو میمونه ... فقط با یاد تو  !!!
نظرات 12 + ارسال نظر
پویا دوشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:13 ب.ظ http://rakhsh.tk

هرگز نخواستم که تو رو
با کسی قسمت بکنم
یا حتی از تو با خودم
یه لحظه صحبت بکنم
هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم
بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم
انقد ظریفی که با یک
نگاه هرزه میشکنی
اما تو خلوت خودم
تنها فقط مال منی...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام نگین...درسته...بهتره یکم آزاد باشی...فکرتو خالی کن...آزاد باش...دوباره برگرد...هر وقت فکر کردی موقع شه...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باز آمدم از چشمه ی خواب،کوزه ی تر دستم
مرغانی می خواندند،نیلوفر وا میشد،کوزه ی تر بشکستم
در بستم
و در ایوان به تماشای تو بنشستم...

اگه برم برا همیشه ... دیگه نیام ... می دونم که همتون از دستم راحت می شین ... برم و باز بزنه به سرم و تموم ... اون وقت چی ... بازم حاضری باهام اینجوری حرف بزنی ؟
نه ! به هر حال بای ... شاید برا همیشه شاید ...

حامد همنون زلزله دوشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 01:30 ب.ظ http://perespolismylove.persianblog.com

خیلی با معرفتی ازت انتظار نداشتم !

سهنر دوشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 04:22 ب.ظ http://sHd.blogsky.com

سلام...خسته نباشی....من اخر نفهمیدم تو چرا انقدر از خودت و از زندگی نا امیدی یه کم امیدوار باش ..شاد باش...
در هر صورت ببخشید فضولی کردم!!

موفق باشی....

پویا دوشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:57 ب.ظ http://rakhsh.tk

نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...نه...اصلا اینجوری نیست...آره بد جوری زده به سرت...بد جوری ی ی ی ی ی ی ی ی

مسعود دوشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 08:11 ب.ظ http://3tadoost.blogsky.com

سلام

خوشحالم که هنوز مینویسی

یه چیز دیگه
وقتی خودت داری میگی که دست خودت نیست . پس ما چرا باید ناراحت بشیم !؟

موفق باشی .... (:

[ بدون نام ] دوشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 08:28 ب.ظ http://www.fanoosekhis.persianblog.com

تنها نگاه تو بود و تبسم میان ما///تنها نگاه تو بود و تبسم!///اما...نه:////گاهی از تب هیجان ها///بی تاب می شدیم///گاهی که قلب هامان///می کوفت سهمگین///گاهی که سینه هامان///چون کوره می گداخت///دست تو بود و دست من ، این دوستان پاکـ///کز شوق سر به دامن هم می گذاشتند///و این پل بزرگ///ـپیوند دست هاااــــــ عید سعید غدیر بر شما دوست عزیز مبارک...موفق و پاینده باشی رفیق.

فرزان سه‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 02:49 ق.ظ http://karagah.persianblog.com

نگین عزیز باور کن که دوست داشتن رو نمیشه قطعی رد کرد...نمیشه هم قطعی نگه داشت...تو از کجا می دونی ...شاید یکی هست که واقعا دوستت داره...دوست داشتن نباید ابراز بشه....بعد از خوندن نوشتت بهم ریختم...
ناراحت شدم....بخدا باور کم فقط خودت می تونی به خودت کمک کنی...باور من....تورو خدا اون ۱۳ نکته برای زندگی رو بخون که تو بلاگ من هست...کارسا مازکز میگه: تو ممکنه یک نفر باشی اما برای خیلی ها قد تمام دنیا هستی...دوست خوبم خودت رو اذیت نکن....به روز هم شدم

ناز خانوم سه‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:36 ق.ظ http://nazkhanum.blogsky.com

باز دوباره شروع کردی ها!
این حرفاتو می ذارم به حساب بی خوابیت خوب؟
اما ای کاش انلاین میشدی.
مساله ای نبود هرچقد می خواستی دعوا میکردی عوضش راحت می شدی نه؟
بعدم
اگر کسی دوست نداشت این همه نگرانت نبودن.
دختر خوبی باش.
اشکاتو پا ک کن.
به زندگی لبخند بزن.
این قدم بدبین نباش.
همه دوستت دارن.

سپهر سه‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:15 ب.ظ http://sepehrshanar.persianblog.com

سلام...چطور میگی خوشگل نیست...جذابه...

سرمه چهارشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 07:20 ق.ظ http://avayeatash.blogsky.com

دیدی؟! این همه آدم که تو براشون مهمی و دوسِت دارن!! من آرزومه این همه آدم بهم اهمیت بدن! من هم فکر می کنم بی خوابی باعث فکرهای منفیت شده! خیلی برامون مهم هستی سعی کن این رو جایگزین "من مطمئنم کسی دوسم نداره " کنی تو ذهنت!

بهروز وثوق چهارشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 11:44 ق.ظ http://vosogh.blogsky.com

سلام
عشق چه کلمه ای عجیبی
راستی اگه خواستی بگو بهم بلینکیم منتظرتم

بهروز وثوق چهارشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 02:56 ب.ظ http://vosogh.blogsky.com

سلام
من لینک تو گذاشتم ولی شوما ......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد