مهتاب

       می تراود مهتاب می درخشد شب  تاب

          نیست یکدم شکند خواب به  چشم کس و لیک خم این خفته چند

             خواب در چشم ترم می شکند

                نازک ارای تن ساق گلی 

                  که به ان کشتم وجان دادمش اب 

                    ای دریجا به برم می شکند 

       می تراود مهتاب می درخشد شب تاب 

          نگران با من استاد سحر 

            کز مبارک دو صبح اورم این قوم بان باخته را

               بلکه خبر در جگر خاری لیک به تخم می شکند

       می تراود مهتاب می درخشد شب تاب

         می رسد پای ابله از راه دراز

           پیرمردی تنها کوله بارش بر دوش

             استاده بر درگاه

               زیر لب می گوید با خود 

                  تخم این خفته چند 
 
                   خواب در چشم ترم می شکند


شاید تا حالا خوا تو چیم تر تکتکتون  شکسته باشه به طوری که خود به خود بیاد پایین و تو نتونی جلوشو بگیری ... یه تصمیم گرفتم می دونم همتون بهم می گین دیوونم ولی فکر می کنم اینجوری بهتره ... تصمیم گرفتم دیگه اینجا هم دردودل نکنکم ... دیگه هیج جایی وجود نداره که حرفامو تحمل کنه ... دیگه هیج جا یا هیچ کس که از اول وجود نداشت و نداره ... می خوام بدونید من اونقدر اشغال نیستم ... یعنی هستم ولی نه اون مقداری که شماها فکر می کنید ... عوضی هستم ... ولی نه اونقدر که شماها فکر می کنید ... هر صفتی شما ها به من بدید دروسته ولی نه اونقدری که شماها فکر می کنید ... خودمم تمام حرفاتونو تایید می کنم تا بیازی به شاهد نداشته باشید ... می خوام جیغ بزنم بگم که چقدر تنهام ... بگم که چرا تنهام گذاشتی ... چرا رفتی حتی بدون یه یادگار از خودت ... بگم دبگه اونقدر من و قابل نمی دونی که یه سر ناقابل به این وبلاگ شکست خورده و دل شکسته بزنی می دونم ... ولی ... دوباره ولی ها چرا ها شروع شد ... هیچی ولی هیچی ولش کن ...

پس من دیگه حرف دلمو اینجا نمی زنم ولی باید یه موضوع برای وبلاگ پیدا کنم !!!
از همتون ممنونم که این دل شکسته رو تا این وقت تحمل کردید ... ممنونم  

نظرات 8 + ارسال نظر
ققنوس جمعه 5 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:55 ب.ظ

اشتباه میکنی ... راجع به خودت داری اشتباه میکنی ...
تصمیمت هم اشتباه :( ... بنویس... چیزایی که تو به خاطرشون نمی خوای بنویسی ارزش این کارتو ندارن ... پس اینجا رو ول نکن

رژمان جمعه 5 دی‌ماه سال 1382 ساعت 10:06 ب.ظ http://ocean-blue.blogsky.com/

سلام .ناراحتی کاری از پیش نمی بره.بهتر به ایرانیا در بم کمک کنیم.
حاضری بری خون بدی برای هم وطنات.حالا به کمک ما احتیاج دارن

پویا جمعه 5 دی‌ماه سال 1382 ساعت 10:53 ب.ظ http://rakhsh.co.sr

نه نه نه
تو اشغال نیستی
چون هیچکی بهش فکر نمی کنه
تو عوضی نیستی
چون کسی هنوز عوض نشده تا فکر کنن عوض شده
حرفاتو بزن
خودتو خالی
داد بزن
گریه کن
بمون
باش
صبر کن
فقط اینطوری نمیمیری
باش
بمون
فکر کن
فکرتو بیان کن
زنده باش
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نازک ارای تن ساقی گلی
که به آن کشتم و جان دادمش آب

آرش شنبه 6 دی‌ماه سال 1382 ساعت 03:07 ق.ظ

؟؟؟؟؟؟؟؟..... !!!!!!

ناز خانوم شنبه 6 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:03 ب.ظ http://nazkhanum.blogsky.com

سلام نگین خانوم
همین جوری خوبه عزیزم ادامه بده

محسن یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:12 ب.ظ http://ostadrabi.blogsky.com

سلام خط سیاست هم خوب چیزیه نه ممنون که سر زدی در ضمن من فکر کنم می تونم حرفاتو یا همون درد دلاتو تحمل کنم چون خودم هم به یه همچین کسی نیاز دارم

محسن یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:32 ب.ظ http://ostadrabi.blogsky.com

راستی لینکتو با همون عنوان وبلاگت اضافه کردم اگه ممکنه لینک منو با عنوان یه مرد آزاد اضافه کن

محسن دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 07:09 ب.ظ http://ostadrabi.blogsky.com

تغیرات در وبلاگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد