نمی دونم......

من نمیدونم کیم چون خودمو گم کردم چون دیگه خودم نیستم چون گم شدم از همه بدم مییاد
نمیدونم چمه دیوونه شدم نمیدونم چرا نمیدونم تو این دنیا به کی اعتماد کنم

سرم داره از درد میترکه دلم می خواد جیغ بکشم ولی نمیشه...

من از این حرف متنفرم ولی نمیدونم که چرا انقد تو خودمم ؟
من از حرف(نمیدونم) بدم میاد ولی خودم هیچی نمیدونم اصلا چرا اینجوری شدم  از همه کس از همه چیز بدم میاد ....

اخه چرا من باید زندگی کنم این همه ادم در روز می میرن  منم یکیشون چرا این همه ادم که می خوان زندگی کنن می خوان باشن عشق دارن دنیا دارن راز دارن می میرن ولی من اید راست راست راه برم اصلا چرا باید زندگی کنم مگه من گفتم می خوام زنده باشم که حالا نمیمیرم

همیشه وقتی بچه بودم دلم می خواست بزرگ بشم با دوستام برم بیرون دوستام حرفامو بفهمن باهام حرف بزنن با هم دردو دل کنیم اما حالا نمی خوام زندگی کنم ......

البته اینو هم بگم که من دوستای خیلی خیلی خیلی خوبی دارم و واقعا از  دوسشون دارم واقعا به دردم می خورن دلم می خواد همیشه پیش هم بمونیم  همیشه با هم باشیم ....

یکی از دوستای خیلی خوب من که من واقعا دوسش دارم و دلم می خواد همیشه با هم بمونیم (یاسمین) هست اون واقعا یه دوست واقعی از اعماق قلبم دوسش دارم دلم می خواد همیشه با هم باشیم ما همدیگرو میفهمیم با هم دردو دل می کنیم با غصه های ام غصه می خوریم با خوشحالی ها خوشحال میشیم .......

اون همیشه به من میگه که به هیچی فکر نکن ولی من نمی تونم اینو بفهمم که هیچ کس بدون عیب نیست و من نباید به هیچکی فکر کنم

نظرات 6 + ارسال نظر
یه اشنا جمعه 9 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:08 ب.ظ

ببین دوست نداری دیگه بهت نظر نمی دم ولی نمی گم کیم
فعلا بای

علی جمعه 9 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:32 ب.ظ http://alitel.blogsky.com

سلام.خیلی قشنگ بود .تابعد...

پیمان جمعه 9 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:49 ب.ظ http://peyman59.blogsky.com

سلام
تمام مطالب وبلاگت رو خواندم. نمی دونم چرا اینقدر گرفته ای. چرا از زندگی خسته شده ای. هر وقت نوشته ای از نا امیدی می خوانم یا وقتی دوستانم درد دل می کنن سعی می کنم از شادی های زندگی برای آنها حرف بزنم. کلمه ای که بعضی وقتها فکر می کنم دروغی بیش نیست. دیگه نمی توانم. خیلی دوست دارم بگم شاد باش و زندگی کن و غم ها رو فراموش کن اما ...
این بار هم می نویسم. باز هم خواهم نوشت. زندگی آنقدر طولانی نیست که بخواهیم نیمی و یا بیش از نصف آن را در غم و غصه بگذرانیم و به قول جین وبستر (بانوی نویسنده آمریکایی) آنقدر در دنیا چیزهای جوراجور هست که یقینا همه ما مثل پادشاه سعادتمند خواهیم بود و به قول جودی (یکی از شخصیت های کتاب بابا لنگ دراز) دنیا پر از شادی است در صورتی که هر چه پیش آید انسان قبول کند. فقط سر موفقیت در اینست که انسان کم توقع باشد.

موفق باشید.

مسعود شنبه 10 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:02 ب.ظ http://3tadoost.blogsky.com

یاسمین راست میگه
نباید به هیچ چیزی فکر کنی . اگر میخای فکر کنی به جنبه های خوب قضایا نگاه کن . نه جنبه بد اونا

تو زندگی نا امیدی بدترین چیزه!

موفق باشی ...

ققنوس شنبه 10 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:29 ب.ظ

یاسمین راست میگه ...
تو هم یبه کم بی خیال شو :( اینجوری دستی دستی یه بلایی سر خودت میاری هاااا :( یک کم هم شاد زندگی کن آخه !

یاسمین یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:46 ب.ظ

یاسمین راست میگه...!!!!:D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد