تعطیلات آخر هفته همراه با دیوانه ای آویزان به زبجیر !

سلام من پویا هستم...شاید با وبلاگم آشنایی داشته باشید...من نمی خواستم داستانای قشنگ نگین رو خراب کنم ولی ابلیس عجلم نداد!
راستش دیروز ساعت ۶ از طرف دوستم سپهر یه تلفن به من شد مهم!  (زرشک!)
سپهر گفت پویا اون چه نظری بود گذاشتی که نگین زیرش بد حالتو گرفته!
ما رو میگی گفتیم که بابا آخه نظر من ارزش پاسخ دادن نداشت!
آخه این بود:


شما چرا خون خودتو کثیف میکنی؟ بشین بابا آرام باش...حیف نیست؟
۲.۳ تا دیگه میخوردی حل بود ( نه البته بی شووخی میمیریا ! )
این داستان خیلی قشنگه...فقط اگه میشی یکم وقت برنامتونو زیاد تر کنید...شماره های تماس مسابقه رو هم همینطور...انقد به روابط عمومی سازمان زنگ نزنید...!!!
انگار منم استامینوفن لازم دارم !!!

همینطور اندر کف بودیم که یه فکر توپ به زهنم رسید! (وصل شم به نت!)
عین بز (دور از جون!) پریدم پای لبتاب، عین برق کانکت شدم...اومدم اینجا دیدم به به!
تو نظرات ۲ تا نظر از من بود که فقط یکیش رو من نگاشته بودم! (همون بالایی)
یکی در ساعت ۶:۱۴ پی ام با اسم، میل و آدرس وبلاگ من نظر داده اونم چی؟


سلام خوب دیوونه می خوای بمیری زود تر بمیر دیگه قرص خوردنت چیه؟؟؟ می خوای بمیری خوب همین الان پاشو برو خودتو از طبقه اخر خونتون پرت کن پایین حالا می خوای بگی مثلا من قورص خوردم خب چی کار کنم ؟؟؟ برو بمیر ...

ما رو میگی پای مانیتور ماااااااااااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!

Good Vs Evil

 
البته نگین هم کم لطفی نکرده بود زیرش نوشته بود:


سلام پویا .. باشه میرم میمیرم نمی گفتی هم همین کارو می خواستم بکنم .. به هر حال ممنون از پیشنهادت ..

دیدم مغزم داره پاره سنگ می خواد...offline گذاشتم و واسه نگین قضیه رو گفتم...جالب این بود که نگین فکر می کرد خودم نوشتم بعد گفتم من نیستم !!
خلاصه پس اینجارو با هزار زحمت (زحمات خالصانه به شما مربوط نیست) گرفتم و اومدم...
خب
من ip طرف رو دارم...یعنی هربار کانکت بشه ip ش رو در میارم (اینم یه چشمه!)
بعد سه سوت اراده کنم با ip ش شماره تلفن خونشو هم در میارم...
بعد هم می تونم شکایت کنم که تا مزاحمت اینترنتی تا سقف ۸۰ هزار تومن جریمه داره که نمی کنم (بی معرفت داری مرامو؟!)
آخه می دونم که هنوز خیلی بچه اس...کسی که فکر می کنه با این کار شوخی بامزه ای کرده یا اینکه کار بزرگی که خره!
اگر هم فکر می کنه که بین من و نگین اختلاف انداخته (انداختنیه دیگه؟!) که باید بگم خیلی بچه اس...
آخه احمق (دور از جون احمق!) تو یه دفعه قرص رو نوشتی (قرص) بار دوم نوشتی (قورص) انتظار داری نگین فکر کنه منم؟! (که فکر کرد!)
آخه آدم دلش نمی یاد حال این اس مغز رو بگیره! (رجوع شود به دهخدا!)
خلاصه اینکه اینبار بخشیدمش...تو که (ت..) نداری با اسم خودت بنویسی بچه ای دیگه...
به قول معلم باحالم:

بیچاره بود آنکه به دنبال علم رفت  (من)
خوش بخت آنکه کره خر آمد الاق رفت !  (همین اسکله!)

خلاصه ببخشید که سرتونو درد آوردم...نگین هم فهمید کاره من نبوده...من و این کارا؟! عمرا!!
بازم ببخشید...کوچیک همتون...پویا
در ضمن ID من اینه:p00yah
اگه خواستی بهم PM بده بگو چرا این کارو کردی...(مراممو!)


با عشق ولی بدون عشق ( قسمت چهارم ) 

                                       
 .: اتیش :.   .: عشق :.   .: اتیش :.

ان دو تا شب با هم حرف زدند .. خنده جای غم رو تو دلشون گرفته بود .. شب که شد پسر دوباره تنها شد ولی ایندفعه تا اخرین لحظه با هم بودن .. پسر ٬ دختر رو تا کنار خونشون رسوند و از هم خدافظی کردن .. پسر هم به خونش رفت .. هر دو شب با فکر هم به خواب رفتن و دوباره روز بعد و باز تکرار خاطرات .. رابطه اون دو هر روز صمیمی تر میشد .. اونا حالا دیگه ۲ نفر بودن حالا می تونستن به خودشون بگن ما .. صمیمی ترین دوست این دو دریا بود که در تمام لحظه ها باهاشون بود .. یه شب وقتی هوا کم کم داشت تاریک می شد و این دو روی یه نیمکت در کنار هم نشسته بودن .. پسر دستان دختر رو گرفت و بهش گفت : یادته روزی که برای اولین بار همدیگرو دیدیم دختر تو چشمهای پسر نگاه کرد و با سر جواب داد :بله .. پسر گفت : حتی اون جمله ای که وقتی بهت گفتم دل هر دومون لرزید هم یادته ؟ دختر و پسر با هم فریاد زدند : دوست دارم !! دختر گفت : هنوزم دوسم داری ؟ پسر بهش گفت : اره نازنینم .. قدر تمام دنیا حتی بیشتر .. تمام زندگی منی .. تمام هدفم .. هر چی دارم تویی .. دختر که صاف تو چشمهای پسر نگاه می کرد چشمهایی که پر از صداقت بود .. چشمهایی که سرتاسر عشق بود .. گفت : منم دوست دارم ..............
پسر اون شب می خواست چیزیو به دختر بگه ولی جرئت شو نداشت یا نمی تونست .. روز بعد باز هم این دو همدیگرو دیدن و این بار در جلوی دریا نشستند ...
پسر با جرئت تمام گفت : می خوام یه چیزی بهت بگم ...
دختر گفت : خب بگو .. ...
پسر چشمانش رو بست و گفت : می خواهم با هم ازدواج کنیم ... .. تو حاضری با من ازدواج کنی!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟
(ادامه دارد )

سلام اندفعه حسابی مشترکی بود .. فعلا
نظرات 14 + ارسال نظر
نوشته های ممنوع سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:29 ب.ظ http://nimatext.blogsky.com

زیاد سخت نگیر از این آدمها زیادند.

نگین سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:56 ب.ظ http://yelena.blogsky.com

سلام .. مرسی پویا از توضیحت .. عزیزم ... برات اف گذاشتم که کی بود .. مگه دستم بهش نرسه .. فعلا

[ بدون نام ] سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:08 ب.ظ

خوب تا اینجاش که داستان خوب داره پیش میره ورفته رفته قشنگتر میشه و.........اما در مورد نگین / پویا / داستان و جریان پیش اومده.. ایا واقعا حیف نیس انرزی ذهنی خودتون رو به خاطر اینتور ادما صرف کنین.....( راستی من حرف... رو نتونستم پیدا کنم منظورم حرف ز تو کلمه انرزی بوenerji ) با بهترین ارزوها 4u.

پویا سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:55 ب.ظ http://rakhsh.tk

راستش نوشته ی خودم که ته نوشته بود همه لذتشو بردن !!!
اما داستان نگین...
این داستان انقدر قشنگه که خزعبلات منو در خودش می بره !!!
خیلی قشنگ بود ببخشید با اون حرفا زشتش کردم...

آزی سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:45 ب.ظ http://forjeh.persianblog.com

سلام نگین جون... چه طوری؟ مرسی از تبریکت.

سرمه سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:57 ب.ظ http://avayeatash.blogsky.com

سلام نگین خانمی...مگه میشه من تو رو فراموش کنم؟!؟!این جریان کامنت پویا چقدر جالب بود کلی خندیدم!!توی داستان دختره نمی تونه ازدواج کنه؟؟

Mamal سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:25 ب.ظ http://www.mamalkhan.persianblog.com

سلام نگین جون ممل.. خوبی ؟؟؟ از من میشنوید ( تو و پویا رو میگم) خیالتون راحت باشه . خدا اون جناب الافه مردم آزار و به قول پویا بچه ای رو که برداشته این بازی رو سر شما در آورده همچین می کوبدش به زمین گرم که ...ش بسوزه نتونه از جاش بلند بشه. البته ببخشیدا هر چی باشه ما با هم رفیقیم رگ غیرتمون پرت میشه بیرون وقتی می بینیم یه آدم مضخرف میاد رفیقمونو اذیت میکنه... و اینم بگم که پویا خیلی کار خوبی کرد ( همین توضیحات کاملی که داد رو میگم) فقط یه چیزی الاغ رو با قاف نوشته ؛)... و دیگه اینکه منتظر ادامه ی داستانب هستم بی صبرانه... ممنون از نور نگاهت...موفق باشی و خندوون.

پارسا -- پرومته چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:58 ق.ظ http://prometeh.persianblog.com


و اینک. این زمان است میگذرد آرام!
و این من است که از بخشش شبانهء نگاهت و کلام خوانده شد ات میآید.!
نگاهت پر از نور بود و صداقتی ماندگار. تا کنون . تا به فردا.!
بی پرده بگویم!
از نگاهت بالا رفتم. در نگاهت سبز شدم . به نگاهت انس گرفتم!
و من در آنجا ماندم!....
و باز این منم پرومته ای در پناه افسون نفسهایت.
و باز این تویی پرند ه ایی کوچک!
در پناه گرم آتش گرم نفسهایم.!
و این بار این منم .! انتهای ماندن ... نرفتن .. بودن .. !
و این تویی !!
درختی پر شکوفه در بهاری سبز!
و این ماییم.. که مباییم . می خوانیم .. میخواهیم که بمانیم .. !
با هم و از برای هم...!
و اینک کوچ پرنداه ای از دل...
که از اوج آسمان باز خواهد گشت. در میان زوال سبزینه ها که از سوسوی . نی نی . چشمانی خسته تر از فردا ست..!
و من باز خواهم گشت ... باز خواهم گشت .. و در عادت نفسهایت خواهم رفت. و باز خواهم گشت. و همچون نفس در سینه ات حبس خواهم شد.

همیشه بهار چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:42 ق.ظ http://ashegh-mashogh.blogsky.com

چقدر آدمای بیکار زیاد پیدا میشه .. دقیقا چند وقت پیش هم عین همین اتفاق هم برای من پیش امده بود .. مهم اینه که شما دو نفر خوب همو می شناسید .. .. ممنون که سر زدی عزیز .. همیشه بهاری باشی .

ارام چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:23 ب.ظ

سلام .. پویا جون و نگین عزیزم .. واقعا معذرت می خوام بابا شما یه جوری ( ...) که ادم بمیره هم نمی تونه ( .... ) کنه!!
من فقط می خواستم یه شوخی کنم .. و وقتی دیروز به نگین زنگ زدم و گفتم هر چی فش جد اباد بود داد بعد هم گوشی رو قط کرد ... حالا ما هم افتادیم تو دور منت کشی !! تا باخره راضی شد .. من به ادیت پی ام میدم یا اف می زارم حالا شاید این نگین راضی شد !!! خیلی از دستم عصبانیه ... اخه بابا من بد جوری هم سوتی دادم .. قرص با قورص !!! چه باهال !!! خلاصه که پویا جون معذرت می خوام ... فعلا

پویا:
فش نه فحش!
قط نه قطع!
باخره نه بالاخره!
ادیت نه آی دیت!
باهال؟! تو که دیگه تهشی! باحال!

آقا سامی(علی جون) چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:55 ب.ظ http://aghasami.persianblog.com

سلام نگین جون. اینجا چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سهیل چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:40 ب.ظ http://loveyou.blogsky.com

میشه بیشتر توضیح بدین .. اینجا چی شده مرسی .. سهیل

[ بدون نام ] چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:44 ب.ظ

SALAM NEGIN MAN DOOSTE POOYAM TARIFETAM ZIYAD SHENIDAM VALI NEGARAN NASHO HARKI O0O0O0ON KARO KARDE BEGHOLE KHODE P0OYA ADAM OS MAGHZIE

پارسا -- پرومته پنج‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:36 ب.ظ http://prometeh.persianblog.com

رفتی ... رفت ... رفتند ... من مانده ام ... و این حکایت دل من است... در سفرم .. بر گرده باد ....و میتوان چون آب در گودال خود خشکید ... اما ........! اما تو همیشه ( مهر ورز و شاد زی..)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد